ایران کهن سر زمین من
دیوانه ای از قفس گریخت
اکبر گنجی آزاد شد.جالب است باز هم سر اکبر کلاه گذاشتند ودوباره شد کنفرانس برلین ...آقا هر موقع خواستند این جنبش اصلاحات را بپوکانند یه کلاهی سر آکبر آقا می گذارند ..شارجش می کنند و پدر اصلاحات را در می آورند ..مشکل این گنج معرفت این است که برعکس آنچه که ادعا میکند از سیاست چیزی نمیداند ..آگر میدانست با اشاره گرگ پیر نه چندان ملی مذهبی به قتلگاه برلین نمی رفت و بعدش هم نمی آمد رجز بخواند..اصلا میدونی چیه آقا من فکر می کنم ترور حجاریان،قتل عام مطبوعات،به بند کشیدن رفقا،همه و همه به خاطر از قفس بیرون پریدن این اکبر آقاست،بابا یکی به این آقا بگه بره به جای خوندن تاریخ کلیسا ،یه سری به تاریخ 200ساله این مملکت بزنه ببینه که اگر از اولش به جای تغییر حکومت و از این حرفا دنبال اصلاحات می رفتند این 2000سال عقب موندگی نصیب ما نیمشد ،این آقا هنوز خودش نمیدونه انقلابیه یا اصلاح طلب هنوز نمیدونه که بابا این تریپی که این آقا الان در پیش گرفته اگه قرار با شه بقیه هم همینو بگن باید انقلاب کرد..درضمن بابا انقلاب بدون خشونتم داریم یه سری به خاطرات آقای مهتما گاندی بزنه همه چی دستش میاد...خلاصه اینکه من از اینکه این گنج معرفت تو زندان باشه خیلی ناراحتم ولی ایکاش من اشتباه فکر کنم و این بارم کلاه سر اکبر آقای گل گنجی نرفته باشه...با آرزوی آزادی تمامی زندانیان اندیشه


telebrick discussionPosted by Hello
طلاق موقت سیاست
گفتم قالب وبلاگو عوض کنم تا شاید از شر کلیشه این ابوالفضل-ابوالمجنون-نجات پیدا کنم .البته اینو بگم شاید اینجا بشه از دستش در رفت ولی اینقدر این آدم ..ازنینه که آدم حیفش
میآد بخیالش شه
البته تصمیم دیگر این بود که تا تعیین تکلیف رییس جمهور(جناب م...م..) از بیان مواضع سیاسی و سیاسی نویسی دست کشیده واز حضرت ابوالمجنون بخواهیم که دعا بفرمایند خداوند یک معین اصلاح طلب ،یک هاشمی سازندگی،یک قالیباف خوش ذوق خوش گره ،یک لاریجانی فیلسوف(آقا این لاریجان مهد گیلاسه)،ویک احمدی نزاد رجایی اصل تهرانی اردبیلی،خداییش این همه رو با این تئوری دولت نمونه جهانی اسگول کرده،ویک شیخ مهدی لر-آقا این صفت بر جسته ترین صفت شیخ اصلاحاته-میگین نه برین این ره نظر سنجی کنین ویک مهرعلی زاده رضازاده ی دایی زاده کلاً قهرمان توپ و تشک ندیده ویک رضایی فرید من کینز توکلی کلا دکترا- اعطا بفرماید،،،آمین
خوشبختی-کلامی از منبعی مجهول
خوشبختي هاي بزرگ در پشت لحظه هاي کوچک
امرسون مي گويد : "مردان بزرگ ، کساني هستند که مي دانند انديشه ها برجهان فرمان مي رانند." انديشه هاي ما سرنوشت ما را رقم مي زنند . آن چه امروز هستيم ، ثمره انديشه هاي ديروز ماست و فردا چيزي جز انديشه هاي امروز ما نيست .شادي و خوشبختي ما ، امکانات و توانايي هاي ما و حتي ميزان موجودي بانکي ما به نوع تفکر ما بستگي دارد .و بدانيد که در بزرگ انديشي و خوش بيني ؛ افسوني نهفته است ! براي رسيدن به هر چيز ، نيازمند ابزاري هستيم و براي موفقيت ، به انديشه هاي استوار نيازمنديم . پس ، از همين حالا شروع کنيد !بزرگ بينديشيد تا بزرگ زندگي کنيد . بزرگي زندگي ، در خوشحالي و کاميابي است .
ادموند اسپنسر مي گويد : "اين ذهن ماست که ما را شاد يا ناشاد ، بدبخت يا سعادتمند و غني يا فقير مي سازد." هرگز خود را دست کم نگيريد و از همه توان خود براي رسيدن به موفقيت استفاده کنيد. به اين سخن ژرف بينديشيد که : "زندگي کوتاه تر از آن است که بخواهد دست کم گرفته شود." مردم غالبا اين حقيقت بزرگ را از ياد مي برند که براي رسيدن بايد اولين قدم را بردارند و سپس خود را براي برداشتن قدم هاي بعدي آماده کنند .
يک روانشناس سوئدي مي گويد : "موفقيت هاي بزرگ هنگامي نصيب ما مي شوند که از شروع هاي کوچک راضي باشيم." همواره بايد به ياد داشته باشيم که :همه راه ها از نخستين گام آغاز مي شود .و اين گام اول است که دشوار است . و در واقع کسي که به پشت در رسيده است ، تقريبا نيمه سخت سفر را پشت سر گذاشته است.
دو کلام حرف حساب
Quote of the Day
"You can tell whether a man is clever by his answers. You can tell whether a man is wise by his questions."
"Whenever you find yourself on the side of the majority, it is time to pause and reflect."
God wisely designed the human body so that we can neither pat our own backs, nor kick ourselves too easily."
وصیت نامه داریوش بزرگ- بخش دوم
وصیت ديگر من به تو اين است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده. چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط نکن و برای اينکه عمال ديوان به مردم مسلط نشوند ، برای ماليات ، قانوني وضع کردم که تماس عمال ديوان را با مردم خيلي کم کرده است و اگر اين قانون را حفظ کني عمال حکومت با مردم زياد تماس نخواهند داشت .افســـــــــران و سربازان ارتش را راضي نگهدار و با آنها بدرفتاری نکن. اگر با آنها بد رفتاری کني آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند. امّا در ميدان جنگ تلافي خواهند کرد. ولو به قيمت کشته شدن خودشان باشد و تلافي آنها اينطور خواهد بود که دست روی دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اينکه وسيله شکست تو را فراهم نمايند امــــــــر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اينکه فهم وعقل آنها بيشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنها زيادتر شود ، تو با اطمينان بيشتر مي تواني سلطنت کني. همواره حامي کيش يزدان پرستي باش. امّا هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروی نمايد و پيوسته بخاطر داشته باش که هر کس بايد آزاد باشد که از هر کيش که ميل دارد پيروی نمايد. بعــــــد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفني را که خود فراهم کرده ام بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار. امّا قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که مي تواني وارد قبر بشوی و تابوت سنگي مرا در آنجا ببيني و بفهمي ، من که پدر تو و پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج کشور سلطنت مي کردم مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد زيرا سرنوشت آدمي اين است که بميرد. خواه پادشاه بيست و پنج کشور باشد يا يک خارکن و هيچ کس در اين جهان باقي نمي ماند. اگر تو هر زمان که فرصت بدست مي آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببيني ، غرور و خودخواهي بر تو غلبه خواهد کرد امّا وقتي مرگ خود را نزديک ديدی ، بگو که قبر مرا مسدود نمايند و وصيت کن که پسرت قبر تو را باز نگهدارد تا اينکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببيند .زنــــــهار ، زنهار. هرگز هم مدعي و هم قاضي نشو ، اگر از کسي ادعايي داری موافقت کن ، يک قاضي بيطرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار بدهد و رای صادر نمايد. زيرا کسي که مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد کرد .هــــــرگز از آباد کردن دست بر ندار. زيرا اگر دست از آباد کردن برداری کشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت زيرا قاعده اين است که وقتي کشور آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود. در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اوّل اهميت قراربده عفـــــو و سخاوت را فراموش نکن و بدان که بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت. ولي عفو فقط موقعي بايد بکار بيفتد که کسي نسبت به تو خطايي کرده باشد و اگر به ديگری خطايي کرده باشد و تو خطا را عفو کني ، ظلم کرده ای زيرا حق ديگری را پايمال نموده ای دبيـــــش از اين چيزی نمي گويم و اين اظهارات را با حضور کساني که غير از تو در اين جا حاضر هستند کردم تا اينکه بدانند قبل از مرگ ، من اين توصيه ها را کرده ام و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس ميکنم که مرگم نزديک شده است د د

aseman kavir-??? ?? ?? Posted by Hello

siah bishe-beheshti ke viran mishavad Posted by Hello
حافظ -شیدای شیفته
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دريابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بينش ما خاک آستان شماست
کجا رويم بفرما از اين جناب کجا
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا
بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چيست صبوری کدام و خواب کجا



خدا چه شکليه؟نوشته اي از نويسنده اي بي نام
اي نوشته رو يکي از دوستان ميل کرده بود ولي منبعش رو ذکر نکرده بود:مدت زيادي از تولد برادر ساكي كوچولو نگذشته بود . ساكي مدام اصرار مي كرد به پدر و مادرش كه با نوزاد جديد تنهايش بگذارند پدر و مادر مي ترسيدند ساكي هم مثل بيشتر بچه هاي چهار پنج ساله به برادرش حسودي كند و بخواهد به او آسيبي برساند . اين بود كه جوابشان هميشه نه بود . اما در رفتار ساكي هيچ نشاني از حسادت ديده نمي شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم براي تنها ماندن با او روز به روز بيشتر مي شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصميم گرفتند موافقت كنند .ساكي با خوشحالي به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالاي در باز مانده بود و پدر و مادر كنجكاوش ميتوانستند مخفيانه نگاه كنند و بشنوند . آنها ساكي كوچولو را ديدند كه آهسته به طرف برادر كوچكترش رفت. صورتش را روي صورت او گذاشت و به آرامي گفت : ني ني كوچولو ، به من بگو خدا چه جوريه ؟ من داره يادم ميره ه ه
زبان سرخ و سر سبز این مثل را بارها شنیده‌اید که: زبان سرخ، سر سبز می‌دهد بر باد. می‌گویند این ضرب المثل اشاره به راه و روش و رسم ساسانیان دارد، مردم وقتی به حضور شاه می‌رسیدند همه‌ی وجود آنان چشم بود که شکوه حیرت‌انگیز شاه را ببینند، و نیز سراپا گوش بودند تا کلمات گهربار ایشان را بشنوند، سخن گفتن در حضور پادشاه امر محالی بود. گه گاه پرده‌داران که منتظر بودند شاه نزول اجلال بفرماید، به حاضران هشدار می‌دادند که مبادا سخنی بگویند که غباری بر خاطر ملوکانه بنشیند سفارش می‌کردند که: زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد!

حتا خصوصی هم نمی‌شد سخنی بر خلاف منویات ملوکانه گفت، شاه اساسا از خمیره‌ای دیگر بود و مردم از جنسی دیگر. شاه را خداوند با دست‌های خودش درست کرده بود. یک پارچه نور بود و مردم؟ از جنس خاک و: چه نسبت خاک را با عالم پاک
فقط و فقط یک بار در تاریخ اساطیری ما این قرار و قاعده شکسته شد، و پهلوان ملی ما که می‌گفت:

که آواره و بد نشان رستم است
که از روز شادیش بهره کم است

وقتی کاوس با جهالت و جنون با رستم رویارو شد و دستور کشتن رستم را داد، رستم با همه وجود فریاد زد که:

چرا دارم از خشم کاوس باک
چه کاوس پیشم چه یک مشت خاک

اسلام آمد و این قرار و قاعده را بر هم زد. گفت: پیامبر هم از جنس شماست، به پیامبر گفت به مردم بگو که من هم بشری مثل شما هستم. جز این که از سوی خداوند به من وحی می‌شود. امیر مومنان علی علیه‌السلام به گونه‌ای رفتار می‌کرد که هیچکس گمان نکند او تافته جدا بافته و از لون دیگری است. با صراحت در مورد شیوه رفتار و گفتار مردم با خود می‌گوید: "از گفتن سخن حق و مشورت بر اساس عدالت خودداری نکنید، زیرا من خودم را فراتر از آن که خطا نکنم نمی‌دانم، و از آن در کارهایم ایمن نیستم مگر آن که لطف خداوند دستگیرم شود. ( خطبه شماره 216 نهج البلاغه)
اما ما ایرانیان همان راه و رسم شاهنشاهی را در دوره‌ی اسلامی بازسازی کردیم و همان فره ایزدی را دوباره در صورتی جدید احیا کردیم. پیداست که امروزه کسی با امام زمان نه مشکلی دارد و نه انتقادی، اما وقتی راه از زاویه‌ی نظری بسته می‌شود که نمی‌توان از امام معصوم انتقاد کرد یا پرسشگری داستان به اینجا خاتمه پیدا نمی‌کند، در یک گوشه‌ی پرت و پلای ایران هم یک نفر پیدا می‌شود و میگوید من هم با واسطه نماینده‌ی امام زمانم، و خود را مصون و محفوظ از هر پرسش و انتقادی می‌داند.
محبوبه عباسقلي زاده ،فرشته قاضي، مسعود قريشي و حنيف مزروعي از متهمان پرونده وبلاگ نويسان در نامه اي به رئيس قوه قضائيه خواستار رفع اتهام از ديگر متهمان پرونده فوق شده اند. در اين نامه آمده است: "دوستان درگير در اين ماجراي اسف‌بار هيچ‌گاه از روي ميل و علاقه در آن شرايط چيزي را نپذيرفتند و تمامي اعترافات ساختگي بوده و هيچ ارزش حقوقي و كيفري را در بر ندارد ... دستور فرمائيد تا در خصوص 4 نفر عزيزان ديگر نيز تجديدنظري صورت گرفته و با بررسي دقيق قطعا متوجه خواهيد سقلي‌‍‌زاده، فرشته قاضي، مسعود قريشي و حنيف مزروعي، برخي شد كه جرمي متوجه اين دوستان نيز نخواهد بود
جوابیه وصیت نامه داریوش-بخش اول
ایران نه تنها یک امپراطوری نیست بلکه برای حق مسلم خود –هسته بازی-می بایستی پاچه خواری زیر دستان امپراطور بزرگ را نیز بکند
اگر برای حفظ آبرو نباشد تر جیح میدهیم به جای پول ملی متزلزل خود از دلار عموسام استفاده کنیم.واینکه به جان داریوش خان بزرگ در اکثر مواقع در کشور خودمان نیز احتراممان حفظ نمی شود بماند که به نوادگانت در سرزمین های دیگر میگویند تروریست البته شما بهتر است از این اصطلاحات سر در نیاوری والا ممکن است دق بفر مایید.البته
اونور قضیه کاملاً بر عکس است ما تا یک خارجی در سرزمین خود میبینیم لب ولوچه مان آب افتاده ،غش و ضعف میکنیم
به جان شما که امان از دست این خشایارهای امروزی برای یک لقمه بخور نمیر هی می زنند توی سرمان و تا میگوییم برای چی؟ میگویند که برای حفظ نظام لازم است.ای آقا مراسمات خانوادگی و دستنوشته ها و طرز لباس پوشیدن و این حرفا که بعید میدانم که در زمان شما امور داخلی محسوب میشدند البته الآنم خصوصی و داخلی به حساب نمآید.از ناحیه مذهبم که شانس آوردیم 98در صدمون مثه خوشونیم البته پای قرائتهای مختلف پیش بیاد اونم باید بیخیال شیم
البته به جان پدر بزرگ من از این اصطلاحات کرور و دریک سر در نمیآرم ولی فک کنم خیلی بشه البته امیدوارم که تو هم این پولها رو با فروش نفت در نیاورده باشی ببینی که آقا این صندوق ذخیره ارزی الان چه می کنه؟در مورد این نظریه قدرت کاملا با شما موافقم چون درد نداشتن جفتشو کشیدم.البته اینم بگم که تو این دوره زمونه بعضی وقتا آقا شمشیرو در میآرن هرچی دارو میگیرن میگه اخه ،بده ،.....بعدم میگن ای آقا ما در فلان آبادی کرور کرور زمین به ارث بردیم واینارو هم از قبل داشتیم

آخه قربون شکلت اگه از این صندوق ور نداریم از کجا باید حقوق خلق ا... رو بدیم.ما که همش داریم حرف میزنیم اوناهم که همش دارند گوش میدن به حرفای ما..وقت کار کردن نداریم عزیز من در ضمن کار کردن برا تراکتوره البته ببخشید به زبون شما می شود گاو نر یا همان مرد کهن.... بدشم ای بابا افزودن برای چی؟شما تا حالا کی دیده آب که زمین بریزه برگرده سر جاش تازه اگه بریزه تو کویر....
والقصه بقیه جوابیه بخش اول وصیت داریوش خان بمان تا یه وقته دیگه........

وصیت نامه داریوش بزرگ- بخش اول
وصـيت نامه داريــــــــــوش
اينــــــک که من از دنيا ميروم بيست و پنج کشور جزو امپراطوری ايران است و در تمام اين کشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نيز در ايران دارای احترام مي باشند
جـــــــانشين من خشايار شا بايد مثل من در حفظ اين کشورها بکوشد و راه نگهداری اين کشورها اين است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد اکنــــون که من از اين دنيا مي روم تو دوازده کرور دريک زر در خزانه سلطنتي داری و اين زر يکي از ارکان قدرت تو مي باشد زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش که تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي. من نمي گويم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکني ، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند امّا در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان. مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن
ده ســـــــال است که من مشغول ساخت انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساخت اين انبارها را که با سنگ ساخته ميشود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه ميشوند حشرات در آن بوجود نمي آيند و غله در اين انبارها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهي تا اينکه همواره آذوقه دو يا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اينکه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامين کسر خواربار استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بو جاری شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز برای آذوقه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود د دهـــــــرگز دوستان و نديمان خود را به کارهای مملکتي نگمار و برای آنها همان مزيت دوست بودن با تو کافي است ، چون اگر دوستان و نديمان خود را به کارهای مملکتي بگماری و آن به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعايت دوست بنمايي د دکــــــانالي که من مي خواستم بين شط نيل و دريای سرخ بوجود بياورم هنوز به اتمام نرسيده و تمام کردن اين کانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد و تو بايد آن کانال را باتمام برساني و عوارض عبور کشتي ها از آن کانال نبايد آنقدر سنگين باشد که ناخدايان کشتي ها ترجيح بدهند که از آن عبور نکنند د داکنــــون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اينکه در اين قلمرو ايران ، نظم و امنيت برقرار کنند. ولي فرصت نکردم سپاهي به يونان بفرستم و تو بايد اين کار را به انجام برساني. با يک ارتش نيرومند به يونان حمله کن و به يونانيان بفهمان که پادشاه ايران قادر است مرتکبين فجايع را تنبيه کند
چه خواهم کرد؟
من در این وبلاگ چه خواهم کرد؟
این فکر کنم سومین وبلاگی است که خلق کردم امیدوارم این یکی دیگه به سرنوشت قبلیها د چار نشه! البته این بارم دقیقاً نمیدونم میخوام به کجا بزنم علاقه شخصیم که سیاسته ولی خوب چه کنیم که حوصله دردسر رو کمتر داریم ولی فکر کنم بیشتر توی این وبلاگ به اجتماعات متمایل به سیاسیات پرداختیم ! ای بابا چقدر ما ایرانی ها عادت کردیم الکی و تو بقچه ای حرف بزنیم!آخه توی این مملکت که سرما خوردنم سیاسیش کردن مگه میشه بیخیال شد؟این وسوسه لعنتی بیخیال نمیشه! اه ه ه ه
میگن یه چند روزه فیلترینگ مخابرات شکسته پس تا هوا پسه برین حالشو ببرین
کهن سر زمین من ایران
گلستان سعدی
باب اول در عبرت پادشاهان

حکايت
در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.
وقت ضرورت چو نماند گريز
دست بگيرد سر شمشير تيز

ملک پرسيد: اين اسير چه مى گويد؟
يكى از وزيران نيک محضر گفت : ای خداوند همی گويد:
والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس
ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.وزير ديگر که ضد او بود گفت : ابنای جنس مارا نشايد در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن.اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت . ملک روی ازين سخن درهم آمد و گفت : آن دروغ پسنديده تر آمد مرا زين راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای اين بر خبثی . چنانكه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز
هر كه شاه آن كند كه او گويد

حيف باشد كه جز نكو گويد

و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه ، نبشته بود:
جهان اى برادر نماند به كس

دل اندر جهان آفرين بند و بس

مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت

كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت

چو آهنگ رفتن كند جان پاك

چه بر تخت مردن چه بر روى خاك
راهنما
سخن پراکنی
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است