زبان سرخ و سر سبز این مثل را بارها شنیدهاید که: زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد. میگویند این ضرب المثل اشاره به راه و روش و رسم ساسانیان دارد، مردم وقتی به حضور شاه میرسیدند همهی وجود آنان چشم بود که شکوه حیرتانگیز شاه را ببینند، و نیز سراپا گوش بودند تا کلمات گهربار ایشان را بشنوند، سخن گفتن در حضور پادشاه امر محالی بود. گه گاه پردهداران که منتظر بودند شاه نزول اجلال بفرماید، به حاضران هشدار میدادند که مبادا سخنی بگویند که غباری بر خاطر ملوکانه بنشیند سفارش میکردند که: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد!
حتا خصوصی هم نمیشد سخنی بر خلاف منویات ملوکانه گفت، شاه اساسا از خمیرهای دیگر بود و مردم از جنسی دیگر. شاه را خداوند با دستهای خودش درست کرده بود. یک پارچه نور بود و مردم؟ از جنس خاک و: چه نسبت خاک را با عالم پاک
فقط و فقط یک بار در تاریخ اساطیری ما این قرار و قاعده شکسته شد، و پهلوان ملی ما که میگفت:
که آواره و بد نشان رستم است
که از روز شادیش بهره کم است
وقتی کاوس با جهالت و جنون با رستم رویارو شد و دستور کشتن رستم را داد، رستم با همه وجود فریاد زد که:
چرا دارم از خشم کاوس باک
چه کاوس پیشم چه یک مشت خاک
اسلام آمد و این قرار و قاعده را بر هم زد. گفت: پیامبر هم از جنس شماست، به پیامبر گفت به مردم بگو که من هم بشری مثل شما هستم. جز این که از سوی خداوند به من وحی میشود. امیر مومنان علی علیهالسلام به گونهای رفتار میکرد که هیچکس گمان نکند او تافته جدا بافته و از لون دیگری است. با صراحت در مورد شیوه رفتار و گفتار مردم با خود میگوید: "از گفتن سخن حق و مشورت بر اساس عدالت خودداری نکنید، زیرا من خودم را فراتر از آن که خطا نکنم نمیدانم، و از آن در کارهایم ایمن نیستم مگر آن که لطف خداوند دستگیرم شود. ( خطبه شماره 216 نهج البلاغه)
اما ما ایرانیان همان راه و رسم شاهنشاهی را در دورهی اسلامی بازسازی کردیم و همان فره ایزدی را دوباره در صورتی جدید احیا کردیم. پیداست که امروزه کسی با امام زمان نه مشکلی دارد و نه انتقادی، اما وقتی راه از زاویهی نظری بسته میشود که نمیتوان از امام معصوم انتقاد کرد یا پرسشگری داستان به اینجا خاتمه پیدا نمیکند، در یک گوشهی پرت و پلای ایران هم یک نفر پیدا میشود و میگوید من هم با واسطه نمایندهی امام زمانم، و خود را مصون و محفوظ از هر پرسش و انتقادی میداند.